صلح بدون پذیرش مسئولیت؛ روایت ناقص خلیلزاد از بی‌ثباتی افغانستان

زلمی خلیلزاد، نماینده پیشین ایالات متحده در امور صلح افغانستان و سفیر سابق این کشور در کابل و بغداد، بار دیگر در سخنانی بر ضرورت صلح در افغانستان تأکید کرده است. او در حساب کاربری خویش در پلتفرم ایکس، مرگ صدها هزار افغان در چهار و نیم دهه گذشته را هشداری برای پایان جنگ دانسته است. با این حال، آنچه در این روایت کمتر به چشم می‌خورد، سهم مستقیم امریکا و متحدانش در شعله‌ور ساختن آتش جنگ و بی‌ثباتی چندین دهه‌ی در افغانستان است.

 

از دهه‌ی هشتاد میلادی به بعد، افغانستان به میدان رقابت‌های ژئوپولیتیکی قدرت‌های جهانی، به‌ویژه در جریان جنگ سرد، بدل شد. مجاهدین افغانستان اگرچه در جنگ علیه شوروی به پیروزی رسیدند، اما پس از پیروزی، مداخلات خارجی باعث جنگ‌های داخلی و فروپاشی نظم اجتماعی در کشور شد و این سرزمین، در مدار جنگ‌های نیابتی قرار گرفت.

 

پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، امریکا به گونه‌ی مستقیم به افغانستان هجوم آورد. واشنگتن با شعار مبارزه با تروریسم و دولت‌سازی وارد جنگ گردید. اما تجربه‌ی بیست سال حضور نظامی امریکا نشان داد که این سیاست‌ها نه تنها صلح و ثبات به همراه نیاورد، بلکه خود به یکی از عوامل اصلی بی‌ثباتی بدل شد. براساس پژوهش‌های دانشگاه براون، تنها در دو دهه‌ی اخیر حدود ۲۴۱ هزار نفر در افغانستان کشته شدند که از این میان، بیش از ۷۱ هزار تن غیرنظامی بودند. افزون بر آن، ده‌ها هزار نفر معلول گشتند، میلیون‌ها نفر آواره داخلی و خارجی شدند و زیرساخت‌های کشور به شدت آسیب دید. به گزارش رسانه‌های بین‌المللی و نیز گزارش‌های رسمی حکومت‌های وقت افغانستان، بمباران‌های هوایی، حملات پهپادی و عملیات شبانه ارتش امریکا در بسیاری موارد غیرنظامیان، زنان و کودکان را هدف قرار داد.

 

با این اوصاف، برخی تحلیلگران پرسشی را مطرح می‌کنند که وقتی خود امریکا طی دهه‌ها یکی از بازیگران اصلی بحران و آشوب در افغانستان بوده است، چگونه نماینده پیشین آن کشور می‌تواند از «ضرورت صلح» سخن بگوید، بی‌آنکه به نقش واشنگتن در استمرار جنگ اعتراف کند؟

 

از دید شماری از کارشناسان، صلح واقعی در افغانستان زمانی امکان‌پذیر است که همه طرف‌ها، از جمله قدرت‌های خارجی، مسئولیت خود در شعله‌ور ساختن و تداوم جنگ را بپذیرند. این آگاهان تأکید می‌کنند که پذیرش مسئولیت تاریخی نه تنها برای التیام زخم‌های گذشته ضروری است، بلکه می‌تواند زمینه‌ای برای اعتمادسازی در آینده فراهم آورد. در غیر این صورت، سخن گفتن از صلح صرفاً ابزاری برای فرار از تاریخ و بازنویسی آن خواهد بود.

 

حرف آخر اینکه، روایت خلیلزاد، که در آن نقش امریکا کمرنگ یا نادیده گرفته می‌شود، روایتی ناقص از جنگ افغانستان است. اگر هدف دستیابی به صلح پایدار است، باید واقعیت‌های تلخ گذشته بی‌پرده بازگو شود: از مداخلات خارجی گرفته تا جنگ‌های نیابتی، از سیاست‌های اشتباه قدرت‌های جهانی تا پیامدهای انسانی آن. تنها در چنین شرایطی است که افغانستان می‌تواند به صلحی پایدار دست یابد که بر عدالت و حقیقت استوار باشد، نه بر روایت‌های گزینشی و فرار از مسئولیت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *