استراتژی ترامپ در آسیای مرکزی

براساس نوشته نشریه چاینا – یو اِس فوکس: در تاریخ 6 نوامبر، رئیس‌ جمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، میزبان نشست C5+1 (شراکت نوظهور ایالات متحده و آسیای مرکزی) در واشنگتن بود. برخلاف جلسات پیشین که عمدتاً نمادین بودند، این نشست بر روی توافقات اقتصادی و سرمایه‌ گذاری‌ هایی از کشورهای آسیای مرکزی به ارزش 34 میلیارد دالر متمرکز بود. در این زمینه، ایالات متحده همکاری‌ های اقتصادی را با ابتکارات استراتژیک منابع ترکیب کرد و به دیپلماسی مبادله ‌ای شکلی گسترده‌ تر داد، در حالی که فهرست مواد معدنی حیاتی خود را به ‌روزرسانی کرده و امنیت منابع، هوش مصنوعی و رقابت ‌پذیری ملی را به ارکان استراتژیک اصلی تبدیل کرد.

دولت ترامپ در تلاش بود از ابزارهای اقتصادی برای بازپس ‌گیری نفوذ ایالات متحده در سرتاسر قاره اوراسیا استفاده کند. برای پنج کشور آسیای مرکزی، این نشست تلاشی برای دستیابی به استقلال استراتژیک در میان رقابت‌ های ژئوپولتیکی فزاینده بود. اما سوالی اساسی باقی می‌ ماند: آیا رویکرد ترامپ می ‌تواند به‌ طور واقعی تعادل قدرت اوراسیا را تغییر دهد؟

برای دهه‌ ها، سیاست ایالات متحده در قبال آسیای مرکزی شاهد فرصت ‌طلبی بارزی بود و تعهد استراتژیک واشنگتن بسته به تغییرات سیستم بین ‌المللی و اولویت‌ های امنیتی متغیر بود. پس از فروپاشی شوروی، ایالات متحده یکی از نخستین کشورهایی بود که استقلال پنج جمهوری آسیای مرکزی را به ‌رسمیت شناخت. شروع تعاملات بر روی همکاری ‌های انرژی و ترویج دموکراسی و اصلاحات بازار متمرکز بود؛ شرکت ‌های انرژی ایالات متحده همچون شِورون و اکسون موبیل سرمایه‌ گذاران اصلی در قزاقستان شدند.

حملات 11 سپتامبر 2001 این روند را تغییر داد و همکاری‌ های امنیتی را به دستور کار دوجانبه وارد کرد و به ایالات متحده این امکان را داد که تسهیلات نظامی و لجستیکی در ازبکستان و قرقیزستان ایجاد کند. با این حال، این مشارکت‌ ها مدت زیادی ادامه نیافت. به‌ طور تدریجی با بدتر شدن روابط ایالات متحده و روسیه و تغییر سیاست ایالات متحده در قبال افغانستان، واشنگتن پایگاه ‌های خود را عقب کشید و در سال 2015 مکانیسم گفتگو C5+1 را راه‌اندازی کرد که دستور کار آن بعداً به مسائل زیست‌محیطی و اجتماعی گسترش یافت.

با این وجود، همکاری‌های اساسی همچنان محدود به بخش انرژی باقی ماند. حتی استراتژی ایالات متحده برای آسیای مرکزی 2019-2025 که در دوره نخست ترامپ منتشر شد، به‌ دلیل فشارهای داخلی و پراکندگی منابع دیپلماتیک ایالات متحده، محدود بود. محدودیت‌ های این رویکرد فرصت ‌طلبانه دوباره زمانی که ایالات متحده در جنگ قره ‌باغ 2020 کمترین مشارکت را داشت و به روسیه اجازه داد تا حل و فصل منازعه را تحت سلطه خود درآورد، نمایان شد.

در برابر پیشرفت محدود در بحران اوکراین، فشار انتخابات میان ‌دوره‌ ای و کاهش مزایای داخلی در دستور کار اقتصادی، دولت ترامپ به دنبال فرصت‌ های دیپلماتیک جدید بود. احیای مکانیسم C5+1 یک مسیر کم ‌هزینه برای افزایش دیده ‌شدن ایالات متحده در آسیای مرکزی بود و به فشار بر روسیه، تضعیف نفوذ سنتی آن در منطقه و تشویق دولت‌های آسیای مرکزی به خرید کالاها و خدمات ایالات متحده در حمایت از برنامه اقتصادی ترامپ اشاره داشت. برای این منظور، ترامپ از کنگره خواست تا اصلاحیه جکسون-وَنیک را در خصوص آسیای مرکزی لغو کند تا همکاری ‌های تجاری و فناوری گسترش یابد.

مواد معدنی حیاتی و ابتکارات اتصال، ارکان دوتایی دیپلماسی مبادله ‌ای ترامپ را تشکیل می ‌دهند. طبق نظرسنجی‌ های زمین‌ شناسی ایالات متحده، آسیای مرکزی دارای ذخایر قابل توجهی از مواد معدنی کلیدی است، از جمله کروم، بریلیوم، اورانیوم، تیتانیوم (ایلمینیت) و عناصر نادر خاکی. در نشست، شرکت Cove Capital اعلام کرد که 1.1 میلیارد دالر سرمایه‌ گذاری در توسعه تنگستن خواهد کرد؛ ازبکستان توافق ‌هایی به ارزش 400 میلیون دالر در زمینه مواد معدنی حیاتی امضا کرد و حقوق مشترک توسعه مواد نادر خاکی را گشود. این اقدامات به ‌منظور کاهش سلطه چین بر زنجیره ‌های تأمین مواد معدنی حیاتی جهانی است. چین هم ‌اکنون بیش از 80 درصد تولید کنسانتره تنگستن جهانی را در اختیار دارد، در حالی که ذخایر تنگستن قزاقستان تقریباً چهار دهه استخراج تجاری قابل ‌اجرا را تضمین می ‌کند.

در عین حال، واشنگتن آسیای مرکزی را به‌ عنوان یک گره مهم در اتصال به‌ سمت ترانس اوراسیا می ‌بیند و در تلاش است تا به تلاش‌ های منطقه ‌ای برای ایجاد پیوندهای چند بعدی با بازارهای جهانی کمک کند. اقدامات مشخص شامل چندین بخش است: به ‌روزرسانی مدیریت ترافیک هوایی قزاقستان از طریق Leidos؛ قرارداد 4.2 میلیارد دالری لوکوموتیو بین Wabtec و قزاقستان؛ پیشرفت در توافق ترانزیت هوایی “آسمان‌ه ای باز” با قرقیزستان؛ مشارکت بالقوه ایالات متحده در خط لوله گاز ترنس ‌کاسپین ترکمنستان؛ ترویج استفاده از Starlink در سراسر آسیای مرکزی؛ و تأسیس مرکز نوآوری هوش مصنوعی در قزاقستان.

این تحولات به همراه مجوز قبلی ارمنستان برای نظارت ایالات متحده بر کریدور زنگزور، نشان می‌ دهند که دولت ترامپ در تلاش است تا استراتژی “آسیای مرکزی بزرگ” که مدت‌ ها بحث شده را احیا کند.

چارچوب “شطرنج بزرگ” زبنیگنیو برژینسکی می ‌گوید که هدف کوتاه ‌مدت سیاست ایالات متحده در اوراسیا حفظ تکثر منطقه‌ ای است، در حالی که هدف بلندمدت آن حفظ برتری ایالات متحده است. دیپلماسی مبادله‌ ای ترامپ جدیدترین و شاید عملی ‌ترین تلاش برای عملی کردن عناصری از این دیدگاه است با استفاده از اهرم اقتصادی برای بازگشت به عرصه استراتژیک اوراسیا. اگرچه نشست C5+1 در سال 2025 روش‌ های جدیدی از همکاری را معرفی کرد، اما نسبت دادن هرگونه اهمیت استراتژیک وسیع به آن هنوز زود است.

تعادل قدرت اوراسیا به دو دلیل اصلی تغییرات اساسی نداشته است. اول، پنج کشور آسیای مرکزی هنوز نتواسته ‌اند یک هم‌ راستایی استراتژیک منسجم تشکیل دهند که بتواند اهداف ژئوپلیتیکی ایالات متحده را پیش ببرد. دوم، واشنگتن تضمین‌ های امنیتی لازم برای حمایت از تعهدات استراتژیک عمیق‌ تر را ارائه نداده است. روسیه همچنان بر معماری امنیتی منطقه ‌ای تسلط دارد و در غیاب یک چارچوب امنیتی معتبر، کشورهای آسیای مرکزی بعید است که روابط ژئوپلیتیکی خود با چین و روسیه را در ازای مشوق ‌های اقتصادی ایالات متحده به خطر بیندازند.

بنابراین، در حالی که دیپلماسی مبادله ‌ای ترامپ تعاملات ایالات متحده و آسیای مرکزی را گسترش داده است، عمق و تأثیر ساختاری آن بر ژئوپولیتیک منطقه‌ ای محدود باقی مانده است. دستیابی حتی به اهداف کوتاه ‌مدت اوراسیا که توسط برژینسکی پیش‌ بینی شده، به تعاملات پایدار نیاز دارد و تأثیر استراتژیک سیاست ترامپ در نهایت به واقعیت‌ های ژئوپلیتیکی منطقه بستگی خواهد داشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *