سازمان‌ملل نهاد بی‌اثر در لحظات حیاتی؛ از ناکامی در بحران‌ها تا نماد ابراز نگرانی

سازمان ملل متحد، نهادی که با آرمان و هدف حفظ صلح و امنیت جهانی پایه‌گذاری شد، در دهه‌های اخیر به‌ویژه در برابر بحران‌های بزرگ جهانی، نشان داده است که در لحظات حساس، از ایفای نقش موثر ناتوان بوده است؛ از مساله غزه گرفته تا جنگ اوکراین و حتا درگیری اخیر دوازده روزه ایران و اسراییل. در این اواخر به وضوح می‌بینیم که عملکرد این نهاد بیشتر به صدور بیانیه‌های هشداردهنده و ابراز نگرانی محدود و خلاصه شده‌است. این یادداشت به بررسی دلایل ساختاری، سیاسی و عملی این ناکارآمدی می‌پردازد و نشان می‌دهد چرا سازمان ملل در لحظات سرنوشت‌ساز، بیش از آنکه راه‌حلی ارایه دهد، به نمادی از ابراز نگرانی تبدیل شده‌است.

ناکامی در حل بحران‌ها

طوری که اشاره شد، اکثریت تحلیل‌گران با اتفاق‌نظر تایید می‌کنند که سازمان ملل با هدف که تاسیس شد، در عمل این نهاد به آن آرمان‌ها نرسیده است؛ محدودیت‌های ساختاری، وتوی اعضای دایم شورای امنیت، ناکارآمدی بوروکراتیک و همچنان فقدان اهرم‌های اجرایی قوی، این سازمان را در لحظات حیاتی به نهادی کم‌اثر تبدیل کرده و باعث شده که در بسیاری از بحران‌های جهانی ناکام بماند.

نمونه آشکار این ناکامی، ناتوانی سازمان ملل در میانجی‌گری برای پایان دادن به درگیری‌های اسراییل و فلسطین است که با وجود تصویب چندین قطع‌نامه از سوی شورای امنیت، این نهاد نتوانسته به حل بحران یا حداقل کاهش رنج غیرنظامیان کمک کند.

در کنار این، سوریه از سال ۲۰۱۱ تاکنون با جنگ داخلی روبه رو بوده است که حتا منجر به کشته‌شدن صدها هزار تن و آواره‌شدن میلیون‌ها تن دیگر نیز شده، اما به دلیل وتوی مکرر روسیه و چین در شورای امنیت، مانع هرگونه اقدام جدی علیه دولت سوریه و گروه‌های مسلح شده است.

از سال ۲۰۱۵ تاکنون درگیری‌های یمن که یکی از بدترین بحران‌های انسانی در جهان به حساب می‌رود، سازمان ملل نتوانسته میانجی‌گری موثری برای پایان جنگ و درگیری انجام دهد.

در بحران اوکراین (۲۰۱۴ تاکنون)، به ویژه پس از حمله گسترده روسیه، سازمان ملل به دلیل وتوی مکرر روسیه در شورای امنیت، این نهاد نتواست که به نتیجه برسد و به این بحران نقطه پایان بگذارد. در مورد روآندا (۱۹۹۴)، ملل متحد در پیشگیری از نسل‌کشی فاجعه‌بار که به کشته شدن حدود ۸۰۰ هزار نفر انجامید ناکام ماند؛ نیروهای حافظ صلح به دلیل اختیارات محدود و کمبود منابع، نتوانستند از وقوع فاجعه جلوگیری کنند. در سودان نیز علی‌الرغم استقرار ماموریت‌های مشترک سازمان ملل، روند توقف نقض‌های گسترده حقوق بشر و درگیری‌ها ناکام ماند. همچنان در بحران میانمار (۲۰۱۷ تاکنون)، واکنش سازمان ملل نسبت به پاک‌سازی قومی علیه مسلمانان روهینگیا بسیار ضعیف بود؛ قطع‌نامه‌های صادرشده بی‌اثر ماندند و هیچ فشار جدی بر حکوت نظامی میانمار وارد نشد، در نتیجه روند سرکوب و آوارگی ادامه یافت. در آخرین مورد هم ماجرای جنگ دوازده روزه ایران و اسراییل که تنش منطقه‌ای را به‌گونه بی‌سابقه افزایش داد، دیدیم که سازمان ملل نه توان مهار بحران را داشت و نه صدای مشخصی در حمایت از کاهش تنش شنیده شد.

سازمان ملل در قبال تحولات افغانستان نیز تاکنون نتوانسته نقش تعیین‌کننده‌ای ایفا کند، حتا اکنون که امارت اسلامی در عمل بر افغانستان حاکم است، این نهاد هنوز موفق به حل‌وفصل مساله کرسی دایمی افغانستان در این سازمان نشده و این کرسی در بلاتکلیفی سیاسی باقی مانده است. به‌تازه‌گی امارت اسلامی افغانستان نیز از عدم موثریت این نهاد انتقاد کرده است. ذبیح‌الله مجاهد، سخنگوی حکومت سرپرست گفته است که سازمان ملل موثریت خود را از دست داده و تحت تاثیر کشورهای غربی قرار گرفته است. او به گونه نمونه و با اشاره به این ناکارآمدی گفته است که کرسی افغانستان در سازمان ملل اکنون در اختیار کسی است که در کشور حاکمیت ندارد.

موارد بالا گویا آن است که سازمان ملل در برابر فجایع انسانی گسترده، به‌جای اقدام قاطع، به ابزارهای نمادین و بی‌نتیجه بسنده کرده‌است.

کارشناسان حوزه سیاست نیز تاکید می‌کنند که سازمان ملل برای بدست آوردن اعتبار دوباره خود بر تعهدات خود پایبند بماند و برای برقراری عدالت تلاش کند.

محمد عیسی اسحاق‌زی، کارشناس مسایل حقوق بشر به خبرگزاری آفاق گفت: «سازمان ملل بعد از ختم جنگ جهانی دوم بوجود آمد و در آن زمان نقش موثری را در تامین امنیت و صلح جهانی ایفا کرد، پس از آن برای پنج دهه تا حدودی در جهان صلح، امنیت و عدالت تامین بود، ولی متاسفانه قدرت‌های جهانی، قوانین بین‌المللی و اعلامیه جهانی حقوق بشر را دوباره نقض کردند. در حال حاضر بسیار لازم است که در نخست پنج عضو دایمی شورای امنیت سازمان ملل که نقش اساسی را ایفا می‌کنند، توجه کنند که باردیگر جهان امروز دوباره به مانند جنگ اول و دوم جهانی به سوی جنگ تمام‌عیار نرود، زیرا جنگ امروز با آن‌ زمان تفاوت زیادی دارد و می‌تواند جهان را به نابودی بکشاند. از اینرو اعضای دایمی سازمان ملل باید بر تعهدات خود پایبند بمانند و برای صلح، عدالت و امنیت جهانی مبارزه کنند.»

ناتوانی در مقابله با قدرت‌های بزرگ

سازمان ملل به دلیل وابستگی ساختاری به منافع قدرت‌های بزرگ، به ویژه از طریق حق وتو، امروز بیش از آنکه مدافع عدالت و صلح باشد، به ابزاری مشروعیت‌بخشی به بی‌عدالتی‌ها تبدیل شده‌است. شماری از حقوق‌دانان همین «حق وتو» را مانع عملی‌شدن اکثریت تصمیم‌های شورای امنیت سازمان ملل می‌دانند.

میر عبدالواحد سادات، رییس انجمن سراسری حقوق‌دانان افغان در اروپا در گفت‌وگو با خبرگزاری آفاق گفت: «شورای امنیت یگانه ارگانی است در سازمان ملل متحد که تصامیم آن اجرایی باید شود، به ویژه برای تمام اعضا الزام‌آور است. مسایل تحریم اقتصادی، عملیات حفظ صلح، استفاده از نیروی نظامی و توقف دستور درگیری‌ها مربوط این شورا است. دلیل اینکه در پیوند به این مسایل تصمیم‌گیری‌ها اجرا نمی‌شود، آنست که یکی از اعضا در یک قضیه مشخص از حق وتوی خود استفاده می‌کنند و اجازه نمی‌دهند که قطع‌نامه عملی و اجرایی شود. به گونه نمونه اسراییل هیچ‌گاهی تصامیم شورای امنیت را نپذیرفته، به این دلیل که تصامیم از طرف امریکا وتو شده است. یک اصل اساسی در حقوق بین‌المللی از روم باستان تاکنون وجود دارد که تعهدات باید عملی شود.»

شماری از کارشناسان سیاسی نیز معتقدند که پنج کشور بزرگ که عضویت دایمی این سازمان را دارند باعث شده اند که این نهاد جهانی کارآمدی چشم‌گیری نداشته باشد.

ویس ناصری، فعال سیاسی و روزنامه‌نگار در گفت‌وگو با خبرگزاری آفاق گفت: «ساختار سازمان ملل متحد در ابتدا توسط قدرت‌های فاتح جنگ جهانی دوم به شکل غیرعادلانه بنیاد گذاشته شد، اما دارای شعارهای نیک و خوب به کار شروع کرد و همچنان متن منشور سازمان ملل و اعلامیه‌های جهانی حقوق بشر از بهترین متون برای دفاع از حقوق بشر و به دفاع از حقوق تمام انسان‌ها است، ولی پنج قدرت بزرگ جهانی کارآمدی این نهاد را زیر پرسش برده‌اند. تازمانی‌که در سازمان ملل متحد یک اصلاحات عمومی شکل نگیرد و بنیاد غیرعادلانه و تسلط پنج قدرت بزرگ اتمی ازبین نرود، سازمان ملل به آن هدفی که تشکیل شده به آن نمی‌رسد و جهان نیز روی صلح و آرامش را نمی‌بیند. این را هم گفته می‌توانیم که همین پنج عضو دایمی سازمان ملل ناقضین بزرگ حقوق بشر و ناقضین بزرگ تمام کنوانسیون‌ها و میثاق‌های بین‌المللی اند، چنانچه امریکا اولین کشوری بود که جاپان را مورد هجوم بمب اتم قرار داد، در حالی که همین اکنون کشورها مانند ایران به بهانه داشتن بمب اتم مورد حمله قرار می‌گیرند.»

ناکامی در جلب اعتماد عمومی

یکی از چالش‌های مهم سازمان ملل، ناکامی در جلب اعتماد عمومی، به ویژه در کشورهای در حال توسعه است، این نهاد جهانی به جای اینکه برای مردم به عنوان نماد امید، عدالت و صلح شناخته شود، اغلب نهادی دور از دسترس، پیچیده و بی‌تاثیر تقلی می‌شود، کمبود شفافیت در روند تصمیم‌گیری، عملکرد بطی و بعضی اوقات سیاسی‌شده و تمرکز بر منافع قدرت‌های بزرگ باعث شده که بسیاری از مردم احساس کنند سازمان ملل نماینده واقعی صدای ملت‌ها نیست. در مواقع بحران نیز وقتی این نهاد قادر به واکنش سریع و موثر نباشد، بی‌اعتمادی عمومی تشدید می‌شود. در نتیجه جایگاه اخلاقی و مشروعیت مردمی سازمان ملل به شدت تضعیف شده و این موضوع بر کارآمدی و اثرگذاری آن در سطح جهانی سایه انداخته است. تا زمانی‌که این نهاد نتواند ارتباط مستقیم، شفاف و پاسخ‌گو با افکار عامه قرار کند، شکاف میان مردم و سازوکارهای بین‌المللی همچنان عمیق خواهند ماند. کارشناسان حوزه سیاست پیشنهاد می‌کنند که اگر اصلاحات ساختاری در این نهاد صورت نگیرد، خطر بی‌اعتبار شدن کامل سازمان ملل وجود دارد.

محمد صابر صادقی، استاد دانشگاه به خبرگزاری آفاق گفت: «در دنیای امروز بحران‌های زیاد و پیچیده‌ای وجود دارند، انتظار ما از سازمان ملل این است که فرمایشی عمل نکند، بلکه استقلال خود را از سلطه قدرت‌های بزرگ بگیرد، در غیر این صورت، این نهاد همچنان نماد ابراز نگرانی باقی خواهد ماند و از صلح واقعی دفاع کرده نخواهد توانست و حرف مهم دیگر هم این است که در افکار عمومی به عنوان یک نهاد فاقد صلاحیت و بی‌اعتبار همچنان باقی خواهد ماند.»

چرا سازمان ملل به نماد ابراز نگرانی تبدیل شده‌است؟

همان‌گونه که آقای صادقی اشاره کرد، سازمان ملل به نمادی از ابراز نگرانی تبدیل شده، زیرا ساختار قدرت‌محورش به ویژه وابستگی به شورای امنیت و حق وتوی پنج عضو دایم، به‌گونه عملی آنرا از اقدام قاطع در بسیاری از بحران‌های جهانی ناتوان ساخته است، این نهاد برای حفظ توازن میان قدرت‌ها، بیشتر به صدور بیانیه‌های دیپلماتیک، توصیه‌نامه‌ها و ابراز نگرانی‌های نمادین بسنده می‌کند، بی‌آنکه ابزار اجرایی، ضمانت اجرایی قطع‌نامه‌ها یا استقلال کافی برای مداخله موثر داشته باشد. وابستگی مالی، سیاسی و امنیتی به کشورهای قدرت‌مند نیز باعث شده تصمیم‌گیری‌های این نهاد زیر تاثیر قرار گیرد و اغلب بی‌اثر باشند.

جمع‌بندی

در پایان این‌گونه می‌توان گفت که سازمان ملل متحد برای آنکه از وضعیت ناکارآمدی و بی‌اثری در حل بحران‌های جهانی خارج شود، باید از سلطه و قید ساختار ناعادلانه پنج قدرت دارای حق وتو در شورای امنیت رهایی یابد؛ زیرا همین انحصار قدرت باعث شده تصمیمات حیاتی این نهاد جهانی بارها توسط منافع سیاسی کشورهای عضو دایمی وتو شوند و مشروعیت و کارآمدی سازمان زیر پرسش برود. آگاهان مسایل سیاسی تاکید می‌کنند که یک نهاد جهانی، اگر به‌گونه واقعی نماینده جامعه بین‌المللی است، باید تاثیرگذار و مستقل باشد و همچنان عادلانه عمل کند تا بتواند مانع بی‌عدالتی‌ها، جنگ‌ها و نقض گسترده حقوق بشر در جهان شود. آنان تصریح می‌کنند که اگر چنین نشود، تنها به نهادی نمادین و بی‌اثر تبدیل می‌شود که به جای اقدام عملی، فقط به محکوم‌کردن و ابراز نگرانی بسنده می‌کند؛ امری که نه‌تنها راه‌حلی به‌دنبال ندارد، بلکه اعتماد افکار عمومی جهانی نسبت به این نهاد را نیز ازبین می‌برد.

Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram
Email
مطالب پیشنهادی