نشست های بین المللی معمولاً صحنه نمایش وزن دیپلماتیک کشورهاست؛ جایی که کیفیت دیدارهای دوجانبه، زمان بندی ملاقات ها و حتی زبان بدن رهبران، پیام هایی فراتر از بیانیه های رسمی منتقل می کند. در چنین چارچوبی، حاشیه سازی- اخیر در «مجمع بینالمللی صلح و اعتماد» در عشق آباد ترکمنستان – که در آن گفته شد شهباز شریف، نخست وزیر پاکستان، برای ملاقات با ولادیمیر پوتین حدود ۴۰ دقیقه منتظر ماند – به نمادی از کاهش «پرستیژ» مقامات پاکستان در معادلات منطقه ای تبدیل شد. در رسانه ها روایت هایی از این ماجرا منتشر شد و همزمان گزارش هایی نیز درباره ابهام یا «بدفهمی» پیرامون جزئیات آن و حذف / اصلاح برخی پست های رسانه ای مطرح گردید؛ از جمله اینکه آر تی ایندیا اعلام کرد پستی را که درباره «منتظر ماندن» شریف منتشر کرده بود، به دلیل احتمال سوبرداشت حذف کرده است.
با این حال، حتی اگر درباره جزئیات زمانی یا ترتیب دقیق دیدارها اختلاف روایت وجود داشته باشد، خودِ موج خبری و شبکه ایِ ایجادشده – و بازتاب آن در رسانه های منطقه – نقطه اصلی تحلیل است: پاکستان امروز در بسیاری از صحنهها با «کسری توجه» از سوی همسایگان و بازیگران بزرگ تر مواجه است و این کسری، بیش از آنکه ناشی از یک اتفاق پروتکلیِ منفرد باشد، ریشه در فرسایش اعتماد سیاسی دارد. گزارش هایی درباره «ورود» شریف به جلسه پوتین و اردوغان نیز به همین خوانش دامن زد و به عنوان نشانه ای از اضطرار برای گرفتن عکس و گفتگوی کوتاه تعبیر شد.
- نمادها مهم هستند: چرا «انتظار در دهلیز» به مسئله ژئوپلیتیک تبدیل می شود؟
در دیپلماسی، نمادها جایگزین آمار می شوند. وقتی کشوری نتواند در حاشیه یک نشست، دیدارهای منظم، زمان بندی شده و نتیجه محور بگیرد، این پیام منتقل می شود که یا طرف مقابل انگیزه کافی ندارد، یا هزینه سیاسیِ نزدیک شدن به آن کشور را بالا می بیند. همین برداشت است که روایت «افول جایگاه» را تغذیه میکند—حتی اگر واقعیتِ پشت صحنه پیچیده تر باشد (ترافیک برنامه ها، ملاحظات امنیتی، یا اولویت های لحظه ای میزبان). از این منظر، مسئله اصلی پاکستان «یک ملاقات» نیست، بلکه «قاب رسانه ای» است که نشان می دهد اسلام آباد برای دیده شدن تلاش می کند، در حالی که دیگران با احتیاط فاصله می گیرند.
- شکاف اعتماد: بازی دوگانه یا چندبرداریِ پرهزینه
یکی از محورهای اصلی انتقاد به سیاست خارجی پاکستان در سال های اخیر، برداشت «دوگانگی» است: از یک سو تلاش برای نزدیک شدن به بازیگران منطقه ای (روسیه، چین، کشورهای آسیای مرکزی و حتی برخی ابتکارهای چندجانبه)، و از سوی دیگر حفظ یا ترمیم رابطه با واشنگتن در حوزه های امنیتی و اقتصادی. این «چندبرداری» اگر بر پایه یک استراتژی شفاف و قابل پیش بینی نباشد، به چشم طرف مقابل «چرخش های تاکتیکی» می آید و اعتماد را کاهش می دهد. در همین فضا، تحلیلگر پاکستانی عدیل رجا در یادداشتی، ماجرای عشق آباد را «رسوایی بزرگ» برای نخست وزیر پاکستان توصیف کرد—برداشتی که نشان میدهد این رخداد در داخل پاکستان نیز به عنوان علامت ضعف دیپلماتیک فهم شده است.
از نگاه مسکو، مسئله صرفاً پروتکل نیست؛ روسیه در سال های اخیر، سیاست «شراکت های قابل اتکا» را در پیرامون خود پررنگ تر کرده و نسبت به کشورهایی که همزمان در چند زمینِ متعارض بازی می کنند حساس تر است. رسانه های خبری درباره نشست عشق آباد نیز تأکید کردند که در همان سفر، پوتین دیدارهایی با رهبران دیگر از جمله اردوغان و برخی مقامات منطقه ای انجام داد؛ این مقایسه ناخواسته، «حاشیه نشینی پاکستان» را برجسته تر می کند.
- امنیت و «اتهام حمایت از گروه های مسلح»: عامل مزمن بی اعتمادی
در کنار دوگانگی ژئوپلیتیک، یک متغیر مزمن نیز وجود دارد: تصویر امنیتی پاکستان. در بسیاری از پایتخت های منطقه، این نگرانی – به صورت اتهام یا سوظن – مطرح است که بخشی از بازیگران مسلح غیردولتی از خاک پاکستان بهره برده اند یا دست کم کنترل مؤثر بر شبکه های افراطی به اندازه کافی قانع کننده نبوده است. این موضوع، حتی بدون ورود به داوری قطعی، هزینه تعامل برای همسایگان را بالا می برد: کشورها در نشست های بین المللی ترجیح می دهند با بازیگری عکس بگیرند و پیمان ببندند که «تبعات اعتباری» و امنیتی کمتری دارد. نتیجه این میشود که مقامات پاکستان گاه در صفِ دیدار می مانند، اما همتایان منطقه ای اولویت را به شرکای کم هزینه تر می دهند.
- از «مدیریت بحران» تا «بازسازی اعتبار»: پاکستان چه راهی دارد؟
اگر اسلام آباد بخواهد روند کاهش اعتبار منطقه ای را معکوس کند، نیازمند تغییر در «ادراک» است، نه صرفا افزایش سفرها و سخنرانی ها. سه گام کلیدی در این مسیر قابل تصور است:
شفاف سازی استراتژیک: تعریف روشن از نسبت پاکستان با آمریکا و همزمان با روسیه / چین / همسایگان، به گونه ای که قابل پیش بینی باشد و هر تغییر، هزینه توضیح نداشته باشد.
پاسخگویی امنیتی و اعتمادسازی عملی: ارائه اقدامات قابل راستی آزمایی در مهار شبکه های مسلح و همکاری های اطلاعاتی/مرزی با همسایگان؛ نه در قالب شعار، بلکه در قالب سازوکار مشترک.
دیپلماسی نتیجه محور به جای تصویرمحور: تمرکز بر پروژه های اقتصادی – ترانزیتی قابل لمس با کشورهای منطقه (انرژی، کریدورها، تجارت مرزی) که «منافع مشترک» تولید کند و هزینه بی اعتنایی به پاکستان را بالا ببرد.
در نهایت، آنچه در حاشیه مجمع عشق آباد رخ داد، صرف نظر از دقایق دقیق انتظار یا جزئیات تشریفاتی، به یک نماد سیاسی تبدیل شده است؛ نمادی که نشان می دهد پاکستان با چالش جدی در حفظ وزن و پرستیژ دیپلماتیک خود در معادلات منطقه ای روبه روست. در دیپلماسی، برداشت ها گاه مهم تر از واقعیت ها هستند و وقتی یک کشور به صورت مکرر در موقعیت «انتظار» یا «حاشیه نشینی» قرار می گیرد، این تصویر در ذهن بازیگران منطقه ای تثبیت می شود که آن کشور دیگر اولویت استراتژیک محسوب نمی گردد.
تداوم این وضعیت می تواند پیامدهای فراتر از حوزه نمادین داشته باشد. کاهش تمایل کشورها برای دیدارهای دوجانبه، احتیاط در امضای توافق های جدید و ترجیح تعامل با بازیگران «کم هزینه تر»، همگی به تدریج پاکستان را از حلقه تصمیم سازی های مهم منطقه ای دور می کند. این روند، در کنار چالش های اقتصادی و امنیتی داخلی، خطر آن را دارد که اسلامآباد از یک بازیگر تأثیرگذار به یک بازیگر واکنشی تبدیل شود؛ کشوری که بیشتر به تحولات پاسخ می دهد تا آنکه خود شکل دهنده آن ها باشد.
از این رو، بازسازی اعتبار دیپلماتیک پاکستان نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت استراتژیک است. این بازسازی تنها با اصلاح رفتارهای مقطعی یا مدیریت رسانه ای ممکن نخواهد شد، بلکه نیازمند تغییرات عمیق در سیاست خارجی، شفافیت در انتخاب شرکا و ارائه نشانه های عملی از پایبندی به تعهدات امنیتی و منطقه ای است. در غیر این صورت، صحنه هایی مانند عشق آباد ممکن است بار دیگر تکرار شوند و هر بار، فاصله پاکستان با مرکز ثقل دیپلماسی منطقه ای بیشتر از پیش شود.
