از مهاجرت تا بازگشت؛ میان دغدغه‌های مشروع و روایت‌های تفرقه‌افگن

مسئله‌ای انسانی، نه صرفاً سیاسی

خبرگزاری آفاق؛ کابل: در هفته‌های اخیر، موضوع بازگشت مهاجران افغان از ایران دوباره محور بحث روابط دو‌جانبه و معاهدات حقوق مهاجرت قرار گرفته است. آنچه این مسأله را عمیق‌تر می‌کند، تنیدگی ابعاد حقوقی، امنیتی، اجتماعی و رسانه‌ای آن است. برای تحلیل عقلانی، باید از دام تعمیم‌ها، هیجانات رسانه‌های اجتماعی و روایت‌های تحریف‌شده دوری کرد؛ چرا که هم نگرانی‌های دولت ایران در مواردِ معقول و واقعی وجود دارد و هم رنج مهاجران، انتظارات و مشکلات ملموس‌اند و نباید نادیده گرفته شوند.

حقوق بین‌الملل، حاکمیت ملی و موضوع بازگشت

مطابق به اصول حقوق بین‌الملل، به‌ویژه کنوانسیون ۱۹۵۱ ژنو و پروتکل الحاقی ۱۹۶۷، دولت‌ها موظف‌اند با پناهجویانی که به دلیل تهدیدات جانی، سیاسی یا مذهبی به کشور دیگر پناه آورده‌اند، مطابق اصل «عدم بازگرداندن» رفتار کنند. اگرچه  ایران رسماً عضو این کنوانسیون نیست، اما عملاً طی پنج دهه، با پذیرش میلیون‌ها مهاجر افغان، نقشی انسانی و تاریخی ایفا کرده است.

از سوی دیگر، اصل حاکمیت ملی اجازه می‌دهد دولت‌ها، در چارچوب قوانین داخلی، روند ورود و اقامت خارجیان را مدیریت کنند و در برابر مهاجرت بی‌ضابطه یا تهدیدهای امنیتی اقدام نمایند. بازگرداندن مهاجرین، تا زمانی که با حفظ کرامت انسانی و بدون خشونت انجام شود، در چهارچوب مشروعیت بین‌المللی قرار دارد.

امنیت؛ دغدغه مشروع یا میدان بازی روایت‌های تفرقه‌افگن

نگرانی‌های امنیتی از ورود مهاجران فاقد مدرک یا فعالیت گروه‌های افراطی در همه جوامع و کشورها امر طبیعی و قابل درک است. اما وقتی این دغدغه‌ها به روایت غالب در فضای رسانه‌های اجتماعی تبدیل می‌شوند و الهام‌بخش جریان مهاجرستیز می‌گردند، وارد حوزه خطرناکی می‌شود. این جریان، با بزرگ‌نمایی یا تحریف رویدادهای محدود، قصد دارد دولت ایران را هدف فشار عمومی قرار دهد و مهاجران را سوژه سیاسی کند.

ما امروز نیز در میدان مجازی تهران و کابل شاهد بازتولید همان نفرت‌ها هستیم؛ نفرتی که مهاجر را نه انسان، بلکه مظنون پیش‌فرض می‌پندارد.

در سال‌های اخیر، برخی گزارش‌های درباره‌ی مظنون شدن چند مهاجر به جرایم جنایی و امنیتی، موجب شکل‌گیری نگرانی‌هایی در ایران شده است. این نگرانی‌ها، همان‌طور که گفته شد، می‌تواند در برخی موارد واقعی باشد؛ اما وقتی از دایره‌ی تحلیل امنیتی خارج شده و وارد زمین بازی جریان‌های مهاجرستیز می‌شود، ماجرا شکل دیگری به خود می‌گیرد.

در این میان، جریانی مهاجرستیز در داخل ایران که عمدتاَ در تقابل با حاکمیت کنونی ایران قرار دارد، این موضوع را به ابزاری برای فشار سیاسی بدل کرده است. این جریان که عمدتاً در شبکه‌های اجتماعی، و فضای سایبری فعال است، با بزرگ‌نمایی رخدادهای محدود یا ساختن روایت‌های اغراق‌آمیز، تلاش کرده که از حمایت رسمی جمهوری اسلامی از مهاجران افغان همواره انتقاد کند. برای این طیف، مهاجر نه یک واقعیت انسانی، بلکه سوژه‌ای سیاسی است که از آن برای برانگیختن افکار عمومی، دوقطبی‌سازی جامعه، و رسیدن به اهداف سیاسی بهره می‌برند.

دولت ایران در بسیاری از مقاطع، به‌رغم فشارهای اقتصادی و اجتماعی، حمایت‌های آموزشی، درمانی و حتی شغلی از مهاجران افغان داشته است. اما همین رویکرد، به دست برخی از مخالفان نظام این کشور، به‌عنوان مدارای غیرقابل‌قبول معرفی می‌شود تا افکار عمومی را علیه دولت این کشور تحریک کنند.

اما این داستان، تنها درباره‌ی ایران نیست. در افغانستان نیز جریان‌هایی وجود دارند که با بهره‌گیری از روایات یک‌طرفه و اغراق‌آمیز، خوراکی برای گفتمان‌ ضدایرانی و ستیزه‌جویانه فراهم می‌کنند. بنابراین، آنچه میان دو ملت هم‌زبان و هم‌تاریخ در حال شکل‌گیری است، نه نتیجه‌ی واقعیت‌های امنیتی، که محصول نبرد روایت‌های نفرت‌سازیست؛ نبردی که اگر نخبگان دو کشور در آن غایب باشند، فضا را تماماً به دست تندروها خواهند سپرد.

در چنین وضعیتی، امنیت ملی یک حق است، اما باید مراقب بود که این حق، بهانه‌ای برای سلب حقوق انسانی نشود؛ و نیز مراقب بود که مهاجر، به گروگان جنگ‌های روایتی جریان‌های ضد ملی و تفرقه‌افگن دو کشور بدل نگردد.

راه‌حل؛ بازگشتی داوطلبانه، عزتمندانه و مبتنی بر برنامه

راه برون‌رفت از بحران مهاجرت، الزاماً در ماندن همیشگی مهاجر در کشور میزبان نیست؛ بلکه در ایجاد شرایطی است که بازگشت به وطن، نه یک اجبار تلخ، که انتخابی آگاهانه، محترمانه و امیدوارانه باشد. با استقرار امنیت کنونی در کشور، امکان شکل‌گیری روند تدریجی بازگشت فراهم شده است؛ اما این بازگشت باید در چهارچوبی روشن و انسانی سامان یابد؛ به‌گونه‌ای که داوطلبانه باشد، با حفظ کرامت انسانی همراه شود، در سایه‌ی یک برنامه‌ریزی دقیق اجرا شود، و از حمایت‌های عملی دولت افغانستان، دولت ایران و نهادهای بین‌المللی برخوردار باشد.

تجربه‌ی تبعید و مهاجرت، آن‌گونه که ادوارد سعید به‌درستی توصیف کرده، زخمی‌ست که به‌سادگی التیام نمی‌یابد. به باور این اندیشمند، پناهندگی، در واقعیتی که مهاجر تجربه می‌کند، هولناک است؛ شکافی غیرقابل التیام… اندوهی ذاتی دارد که هرگز از میان نمی‌رود. چنین فقدانی، تنها با بازگشتی که به بازسازی هویت، حافظه و امید بینجامد، قابل جبران است؛ نه با بازگشت اجباری. اگر قرار است بازگشت، مرهمی بر رنج‌های سالیان دوری باشد، باید مهاجر در آن احساس بازیابی خویش را تجربه کند.

تفرقه یا تدبیر؛ انتخاب نخبگان دو ملت

این انکارناپذیر است که امنیت ملی و حاکمیت، از اصول بنیادین و غیرقابل انکار هر دولت است و ایران به عنوان کشور میزبان، حق دارد در چارچوب این اصول و در پاسخ به مشکلات واقعی اقتصادی، اجتماعی و امنیتی، سیاست‌های کنترل مهاجرت را به اجرا گذارد. این واقعیت نیاز است به رسمیت شناخته شود و نادیده گرفتن آن، به تضییع حق دولت میزبان می‌انجامد.

از سوی دیگر، جامعه مهاجر افغان نیز حق دارد که با حفظ کرامت و عزت انسانی، مسیر بازگشت به وطن اصلی خود را در شرایطی آبرومندانه و برنامه‌ریزی‌شده طی کند. بازگشت داوطلبانه و محترمانه، نه تنها پایان طبیعی و منطقی مسیر مهاجرت است، بلکه فرصتی است برای بازیابی هویت، آرامش و امید؛ تجربه‌ای که باید با حمایت‌های ملی و بین‌المللی همراه باشد تا مهاجران از فشارهای ممکنه مصون بمانند.

در این بستر حساس، نخبگان دو ملت نقشی حیاتی بر عهده دارند؛ آنان باید به‌شدت مانع شکل‌گیری یا گسترش جریان‌های تفرقه‌افکن و دشمن‌ساز شوند که فضای افکار عمومی در هر دو کشور را علیه هم مسموم می‌کنند. استمرار چنین فضای خصمانه‌ای، نه تنها به زیان مهاجران، بلکه به زیان روابط برادرانه و تاریخی دو ملت خواهد بود.

واپسین سخن اینکه، چه بخواهیم چه نخواهیم، باید باور داشت که پایان مسیر مهاجرت، بازگشت به وطن اصلی است. بازگشتی که می‌تواند نقطه‌ی عطفی برای ساختن آینده‌ای بهتر باشد، اگر با احترام به حقوق طرفین و عقلانیت همراه باشد. تنها در این صورت است که مهاجرت، به جای زنجیری از رنج و اندوه، فرصتی برای بازسازی زندگی و تحکیم پیوندهای انسانی و فرهنگی میان دو کشور خواهد بود.

Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram
Email
مطالب پیشنهادی