اظهارات اخیر دونالد ترامپ، رئیسجمهور امریکا، پس از حادثه تیراندازی در نزدیکی کاخ سفید واکنش برانگیز شد. او در واکنش به حمله یک شهروند افغان به دو عضو گارد ملی امریکا، افغانستان را «جهنم روی زمین» خواند و ادعا کرد این مهاجم «از آن سرزمین وارد امریکا شده است». ترامپ همچنین دستور بررسی دوباره پرونده تمام شهروندان افغانستان را که در دوره دولت بایدن وارد امریکا شدهاند صادر کرده است. این سخنان در حالی مطرح میشود که بسیاری از تحلیلگران معتقدند تصویری که ترامپ از افغانستان ارائه میکند نادرست و سادهسازی یک واقعیت پیچیده است.
افغانستان کشوری است که بیش از چهار دهه درگیری، جنگ و بیثباتی را پشت سر گذاشته؛ اما این وضعیت بیشتر محصول تصمیمها، مداخلهها و رقابتهای قدرتهای خارجی بوده است. به باور شماری از کارشناسان سیاسی، واشنگتن در این سالها یکی از بازیگران اصلی صحنه افغانستان بوده و سیاستهای این کشور در شکلگیری چرخه آشوب و نابسامانی در افغانستان نقش تعیینکننده داشته است. از دوران جنگ سرد و حضور ارتش سرخ تا پس از ۲۰۰۱، افغانستان بیش از آنکه فرصت توسعه و ثبات پایدار بیابد، میدان رقابت قدرتها بوده است؛ بیتردید همین امر یکی از مهمترین دلایل ناکامی کشور در دستیابی به توسعه و ثبات پایدار بوده است.
در دو دهه گذشته نقش امریکا در تحولات افغانستان بسیار گسترده بود. عملیات نظامی ۲۰۰۱، که بسیاری آن را نتیجه یک روایت ساختگی (۱۱ سپتامبر) میدانند، افغانستان را به میدان طولانیترین جنگ تاریخ امریکا بدل کرد. در این دوره، بمبارانهای گسترده، استفاده از انواع سلاحها؛ از جمله مادر بمبها و عملیاتهای نظامی پیدرپی آسیبهای جدی بر این کشور وارد کرد. همزمان، ساختار سیاسی افغانستان بهگونهای شکل گرفت که وابستگی و شکنندگی آن از ابتدا تضمین شده بود. تقسیم قدرت میان گروههای قومی، ایجاد ساختارهای سهامی و وابستگی شدید ادارات به خارجیها زمینه شکلگیری یک دولت ملی پایدار را از میان برد.
از منظر اقتصادی نیز افغانستان نمونهای روشن از مداخلات ناکارآمد امریکا است. میلیاردها دالر کمک مالی که در ظاهر برای بازسازی افغانستان تخصیص یافت، در عمل عمدتاً به شرکتهای بزرگ امریکایی رسید. کارشناسان اقتصادی تصریح میکنند که بخش بزرگ این منابع در حلقههای پیمانکاری، پروژههای کاغذی و هزینههای اداری مصرف شد و افغانستان از آن بهره واقعی نبرد. در نتیجه، کشور وابسته باقی ماند و فرصت ایجاد اقتصاد تولیدی، زیرساختهای پایدار و رشد طبیعی از آن گرفته شد. در بیست سال گذشته، هیچ پروژه بنیادی و دوامدار که بتواند اقتصاد افغانستان را روی پای خود قرار دهد اجرا نشد و وابستگی به کمک خارجی به یک قاعده بدل گردید.
این مسائل نشان میدهد که ریشه مشکلات گسترده افغانستان نه در ماهیت مردم یا سرزمین آن بلکه در سیاستها، مداخلات و رقابتهای خارجی بهویژه نقش امریکا نهفته است. کشوری که خود یکی از طرفهای اصلی بحران بوده، اکنون رئیسجمهور آن از افغانستان تصویری یکطرفه و تحقیرآمیز ارائه میکند. واکنش ترامپ به یک اقدام فردی و نسبت دادن آن به کل یک ملت نهتنها غیرمسئولانه است بلکه واقعیتهای تاریخی را نیز نادیده میگیرد. افغانستان با وجود مشکلات، کشوری با ظرفیتهای انسانی، فرهنگی و طبیعی فراوان است و میلیونها شهروند آن در پی زندگی عادی و آرام هستند؛ نه سرزمینی تاریک و جهنمی آنگونه که ترامپ توصیف میکند.
اگر افغانستان امروز با فقر، نبود زیرساختها، بیکاری و موجهای گسترده مهاجرت دستبهگریبان است، بخش عمدهی مسئولیت آن بر دوش قدرتهایی قرار دارد که طی پنج دهه اخیر این سرزمین را به میدان رقابت خود بدل کرده بودند. آنچه اکنون اهمیت دارد، نگاه واقعبینانه به گذشته و پذیرش مسئولیت پیامدهای آن است؛ نه تکرار اظهارات توهینآمیز و سیاسی که بار دیگر یک ملت را قربانی سیاستهای داخلی و انتخاباتی امریکا یا هر کشور دیگری میسازد.
