در روزهای اخیر، شبکههای اجتماعی افغانستان شاهد موج گستردهای از شایعات درباره پایگاه بگرام بوده اند. برخی کاربران مدعی شدند که امارت اسلامی با ایالات متحده وارد معاملهای پنهانی شده و قرار است این پایگاه استراتژیک دوباره به امریکاییها واگذار شود. گروهی دیگر پا را فراتر گذاشته و نوشتند که کار از معامله گذشته و نیروهای امریکایی در حال بازگشت به افغانستان هستند. چنین روایتهایی به سرعت در میان افغانها دست به دست شد و نگرانیهای تازهای ایجاد کرد. اما با نگاهی دقیقتر روشن میشود که این ادعاها بیش از آنکه بر واقعیت متکی باشد، محصول یک عملیات روانی حساب شده است که بیشتر از سوی افغانهای خارجنشین و گروههای اپوزیسیون تقویت میشود.
این نخستینبار نیست که مسأله بگرام به ابزاری برای بازیهای رسانهای و جنگ روانی تبدیل میشود. بگرام در حافظه سیاسی افغانستان و جهان جایگاهی نمادین دارد: پایگاهی که زمانی بزرگترین مرکز نظامی امریکا در منطقه بود و اکنون به عنوان نشانه شکست امریکا و پایان اشغالگری شناخته میشود. طبیعی است که هر شایعهای درباره این مکان حساسیت عمومی را برانگیزد. مخالفان امارت اسلامی به خوبی از این حساسیت آگاه اند و دقیقاً روی همین نقطه دست گذاشته اند تا با تحریک افکار عمومی، فضای سیاسی و اجتماعی افغانستان را دچار تشویش کنند.
بررسی منشأ این شایعات نشان میدهد که بیشتر از حسابهای کاربری فعالان و چهرههای سیاسی افغان در اروپا، امریکا و کانادا سرچشمه گرفته است. کسانی که سالها در ساختار حکومتهای گذشته حضور داشتند، میلیاردها دالر کمک خارجی از مسیر آنها عبور کرد و در نهایت دستاوردی ملموس برای افغانستان باقی نگذاشتند. اکنون این گروهها در خارج از کشور با بهرهگیری از آزادی رسانهای و حمایت مستقیم یا غیرمستقیم برخی محافل غربی، روایتهایی را میسازند که هدف اصلی آن تضعیف امارت اسلامی و ایجاد بی اعتمادی در میان مردم است.
زمانبندی این عملیات روانی نیز بسیار معنادار بود. درست در دورهای که افغانستان به دلیل مشکلات فنی و ارتقاء کیفیت اینترنت، هیچ دسترسی به آن نداشت، موج شایعات بگرام آغاز شد. در این شرایط، کاربران داخل کشور امکان بررسی و تکذیب فوری ادعاها را نداشتند و روایتهای ساخته شده توسط خارج نشینان، بدون چالش جدی در میان مردم رواج یافت. این نشان میدهد که طراحی ماجرا با در نظر گرفتن خلأ ارتباطی داخل افغانستان صورت گرفته و هدف آن بهرهبرداری حداکثری از شرایط خاص بوده است.
با این حال، اگر کمی واقعگرایانه به موضوع نگاه کنیم، روشن میشود که امارت اسلامی هیچگاه حاضر به معامله بر سر بگرام نخواهد شد. این پایگاه برای امارت اسلامی فقط یک موقعیت نظامی نیست، بلکه سندی نمادین از پیروزی بر قدرتی جهانی است. بازپس دادن بگرام به امریکاییها، به معنای نابودی بزرگترین سرمایه تبلیغاتی امارت اسلامی خواهد بود. علاوه بر این، چنین اقدامی مشروعیت امارت اسلامی را در نزد هوادارانش بهطور کامل از بین میبرد و هرگونه تکیه آنان بر «دستاورد مقاومت» را پوچ میسازد. بنابراین، امارت اسلامی انگیزهای برای ورود به چنین معاملهای ندارد.
از سوی دیگر، واقعیت سیاست خارجی امریکا نیز مؤید این است که بازگشت به افغانستان در دستور کار واشنگتن نیست. خروج شتابزده و پرهزینه امریکا در سال ۲۰۲۱، به قدری در سیاست و افکار عمومی امریکا سنگین بود که بازگشت دوباره به همان باتلاق، برای هیچ دولتی قابل دفاع نخواهد بود. نه مردم امریکا حاضرند بار دیگر هزینههای جانی و مالی جنگی بیپایان را بپردازند، و نه نظامیان امریکایی تمایل دارند به منطقهای برگردند که تجربهای تلخ برایشان به جا گذاشته است. بنابراین، شایعه بازگشت نیروهای امریکایی به بگرام بیشتر بازتاب آرزوها و تبلیغات اپوزیسیون است تا بازتاب یک طرح واقعی در سیاست واشنگتن.
در این میان، نقش عملیات روانی را نباید دست کم گرفت. اساس جنگ روانی بر بزرگنمایی، شایعهسازی و بهرهبرداری از نمادهای حساس استوار است. در ماجرای بگرام نیز دقیقاً همین فرمول پیاده شد: انتخاب نمادی که بار عاطفی و تاریخی سنگینی دارد، انتشار تصاویر قدیمی و بیربط برای تحریک احساسات، و القای این تصور که «اتفاقی بزرگ در راه است». چنین تاکتیکهایی به خوبی میتواند ذهن جامعهای خسته از بحران را دچار اضطراب کند. اما در واقع هیچ داده مستند و عینی وجود ندارد که امارت اسلامی حتی وارد مذاکرهای جدی با امریکا درباره بگرام شده باشد.
اگر به کارنامه اپوزیسیون افغان خارجنشین نگاه کنیم، تناقض آشکار است. همین افرادی که امروز خود را نگران استقلال و تمامیت افغانستان نشان میدهند، در دورههای گذشته در قدرت بودند و میلیاردها دالر فرصت بازسازی و توسعه را از دست دادند. آنان به جای ساختن بنیانهای اقتصادی و سیاسی پایدار، کشور را در رقابتهای قومی، فساد مالی و وابستگی به خارجیها غرق کردند. اکنون همانها با استفاده از ابزار رسانه و فضای مجازی، تلاش میکنند خود را منجی معرفی کنند، در حالیکه گذشتهشان خود بهترین شاهد ناکارآمدی آنهاست.
مردم افغانستان باید بدانند که بگرام، هرچند پایگاهی نظامی است، اما در شرایط کنونی بیش از همه ابزاری برای جنگ روانی شده است. امارت اسلامی این پایگاه را بخشی از هویت سیاسی خود میداند و از دستدادن آن برایش برابر با خودکشی سیاسی است. از سوی دیگر، امریکا نیز تمایلی به بازگشت ندارد و هیچ نشانه عملی از آغاز دوباره حضور نظامی در افغانستان دیده نمیشود. بنابراین، شایعات اخیر چیزی جز پروژه رسانهای اپوزیسیون و حامیان غربی آنها نیست.
راه مقابله با چنین عملیاتهایی، تقویت آگاهی عمومی و حفظ هوشیاری در برابر شایعات است. جامعه افغانستان باید بیاموزد که هر تصویری، هر خبر فوری و هر توییتی الزاماً بازتاب واقعیت نیست. تجربه نشان داده دشمنان یا مخالفان یک جریان سیاسی گاه بیش از توپ و تفنگ، از رسانه و جنگ روانی برای تضعیف طرف مقابل استفاده می کنند. در چنین شرایطی، آنچه اهمیت دارد، اعتماد نکردن به روایتهای بدون سند و تمرکز بر واقعیتهای میدانی است.
در نهایت، بگرام بار دیگر نشان داد که افغانستان نه تنها میدان رقابت قدرتهای جهانی، بلکه عرصه جنگ روایتها و عملیات روانی نیز هست. امروز وظیفه نخبگان، رسانهها و مردم این است که نگذارند سرنوشت کشورشان با شایعه و پروپاگاندا تعیین شود. باید پذیرفت که هیچ معاملهای بر سر بگرام وجود نداشته و نخواهد داشت؛ آنچه وجود دارد تنها تلاشهای رسانهای کسانی است که از دور میخواهند ذهن مردم را به بازی بگیرند. آینده افغانستان نه در شایعات شبکههای اجتماعی، بلکه در آگاهی، همبستگی و اراده خود مردم ساخته خواهد شد.